رازهای ارد بزرگ و پائولو کوئلیو - بخش سوم

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد سرنوشت

 

 

 

کسی که عاشق خود و سرنوشت خویش نیست هیچ کاری از او بعید نیست .

 

 

اگر دست تقدیر و سرنوشت را فراموش کنیم  پس از پیشرفت نیز افسرده و رنجور خواهیم شد .

 

 

در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است  .

 

 

باور بدبختی از خود بدبختی دردناکتر است .

 

 

بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .

 

 

سرآمد این جهانی شما هر چه بزرگتر باشد سرنوشت زیباتری در برابر شماست .

 

 

اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

و هیچ قلبی تا زمانی که در جست و جوی رویاهایش باشد، هرگز رنج نخواهد برد.

 

 

مرید به استادش کفت :تمام روز به چیز هایی اندیشیده ام که نباید بیندیشم, به تمنای چیز هایی گذرنده ام که نباید تمناشان می داشتو به کشیدن نقشه هایی که نباید می کشیدم .استاد, مرید را برد تا در جنگل قدم بزنند.در میان راه , به گیاهی اشاره کرد و از مریدش پرسید نام ان را می داند یا نه.

مرید گفت :بلادونا هر کس از برگ هایش بخورد از پا در می اید .

استاد گفت اما نمیتواند کسی را بکشد که فقط تماشایش می کند .

به همین ترتیب , تمناهای منفی نمی تواند هیچ اسیبی به تو برسانند , اگر به خودت اجازه ندهی فریفته شان شوی.

 

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد  شادی

 

 

 

رازها در هنگامه شادی و بازی آدمی است . نکته فراموش شده جهان اندیشه ، تعریف درست این حالت هاست .

 

 

شادی و امید روان آدمی را می پرورد گر چه تن رنجور و زخمی باشد .

 

 

شادی و بهروزیمان را با ارزش بدانیم ، تن رنجور نیرویی برای ادب و برخورد درست برجایی نمی گذارد .

 

 

زندگی ، پیشکشی است  برای شاد زیستن .

 

 

آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد .

 

 

ابله ترین آدمیان آنانیند که  با مسخره نمودن شایسته گان شاد می گردند .

 

 

سنگینی یادهای سیاه را

با تنهایی دو چندان می کنی

به میان آدمیان رو  و  در شادمانی آنها سهیم شو

لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود .

 

 

هنگامه شادمانه سرودن  و بنواختن ، چه زود گذر و کوتاه ست .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

مسخره عمیق تر و پر معنا تر از عشق هیچ پدیده ای در دنیا نیست...در افسانه های کودکان پرنسس ها وزغ ها را می بوسند و او بدل به پرنس نیکو منظر می شود ...

اما در زندگی واقعی پرنسس ها پرنس ها را در آغوش می گیرند و از انها وزغ می سازند

 

 

مریدی نزد استادش رفت و گفت:سالها در جستجوی روشنیدگی بوده ام .احساس می کنم به ان نزدیک شده ام .باید گام بعدی را بدانم .

استاد گفت زندگی ات را چگونه می گذرانی؟

_هنوز گذران زندگی را نیامو خته ام ; والدینم کمکم می کنند .اما این یک موضوع فرعی است فقط.

استاد گفت:قدم بعدی تو این است که نیم دقیقه راست به خورشید بنگری .و مرید اطاعت کرد.

پس از نیم دقیقه , استاد از او خواست منظره ی پیرامونش را توصیف کند .

نمی بینم افتاب چشمانم را خیره کرده است .

_انسانی که تنها نور را می جوید و در این راه مسئولیت هایش را وا می گذارد , هر گز به روشنیدگی نمی رسد .و کسی که چشمان خود را خیره به خورشید نگه دارد, سر انجان کور می شود.

و این توضیح استاد بود ...

 

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد شناخت

 

 

 

اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگی های درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد کمتر دچار گسست می شوند .

 

 

بسیاری از جنگها و آوردهای مردمی از روی نبود شناخت و آگاهی آنها نسبت به یکدیگر بوده است .

 

 

برای رسیدن به کامیابی نباید از شکست های پیشین خیلی ساده بگذرید ، شناخت موشکافانه آنها ، پیشرفت شما را در پی خواهد داشت .

 

 

شناخت ما از درون خویش آن اندازه هست که بتوانیم انتخابی درست در بدترین زمانها داشته باشیم باید به نتیجه گیری خود احترام بگذاریم .

 

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

11 دقیقه ..........

............ او می خواهد که شاد باشد. من هم می خوام ، هر کسی می خواهد ، اما هیچ کس شاد نیست.......................... من به خواسته خود به دنیا نیامدم ، من هیچ وقت هیچ کس را نداشتم که دوستم داشته باشد ، من همیشه تصمیم اشتباه گرفته ام ، حالا به زندگی اجازه می دهم برای من تصمیم بگیرد.

 

 

استاد می گوید اگر قرار است تصمیمی بگیریم , بهتر است این تصمیم را بگیریم و با عواقبش هم روبه رو شویم .پیشاپیش نمی توان عواقب تصمیم را دانست .هنر های غیب گویی برای مشاوره با مردم پدید امدند , نه برای پیش بینی اینده. این غیب گوها اندرز های نیک ولی پیشگویی های ضعیفی ارائه می کنند .در یکی از نیایش ها که عیسا به ما اموخته , می گوید :اراده ی خداوند انجام میگیرد . وقتی خداوند مشکلی را پدید می اورد , راه حلی را هم ارائه می کند .

اگر غیب گویی قادر به پیش گویی اینده بود , هر طالع بینی, ثروتمند, خوشبخت و خوشنود بود.

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

فرگرد گزینش

 

 

 

سکوی پرش و گزینش بهتر می تواند در هر گاه و جایی یافت شود ، مهم آنست که تا آن زمان ، پاکی و شادابی خویش را نگاه داریم

 

 

گزینش می تواند درست و یا نادرست باشد ، گزینش گری یک هنر است . بهره بردن از تجربه های دیگران می تواند به گزینش راه درست کمک کند .

 

 

گزینش امروز ما ، برآیند اندیشه ها و راه بسیار درازیست که تا کنون از آن گذشته ایم . این گزینش می تواند سیمای نوی را از ما به نمایش بگذارد .

 

 

آنکس ، رستاخیز و دگرگونی بزرگی را فراهم می آورد که پیشتر بارها و بارها با تصمیم گیری های بسیار ، خود ساخته شده است

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

قدرت آب در این نهفته است که هرگز چکش نمی تواند آن را بشکافدو چاقو نمی تواند آن را بدرد

 

 

به کرم سبز بیندیش بیشتر زندگی اش را روی زمین می گذراند , به پرندگان حسد می ورزد و از سرنوشت و شکل و کالبدش خشمگین است .

می اندیشد :من منفورترین موجوداتم; زشت, کریه و محکوم به خزیدن بر روی زمین.

اما یک روز , مادر طبیعت از او می خواهد پیله ای بتند.کرم یکه می خورد ...پیش از ان هرگز پیله نساخته.گمان میکند باید گور خود را بسازد, و اماده ی مرگ شود.هر چند از زندگی خود تا ان لحظه ناخشنود است , به خدا شکوه می برد :خدایا, درست زمانی که سر انجام به همه چیز عادت کرده ام , اندک چیزی را که هم دارم, از من می گیری؟

خود را نومیدانه در پیله حبس می کند و منتظر پایان می ماند.چند روز بعد به پروانه ای زیبا تبدیل شده.می تواند به اسمان پرواز کند و بسیار تحسین اش کنند .از معنای زندگی و برنامه های خدا شگفت زده است.

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد آرزو

 

 

 

هر آرزویی بدون پژوهش و تلاش ، به سرانجام نخواهد رسید .

 

 

اگر برای رسیدن به آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم ، پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید که دیگر زورمان به آنها نمی رسد .

 

 

کسی که چند آرزوی درهم ورهم دارد به هیچ کدام از آنها نمی رسد مگر آنکه با ارزشترین آنها را انتخاب کند و آن را هدف نهایی خویش سازد  .

 

 

آینده جوانان را از روی خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، می توان پی برد . نپنداریم که میزان دارایی و یا امکانات ، دلیلی بر پیروزی و  یا شکست آنهاست ، مهم خواسته و آرزوی آنهاست .

 

 

به آرزوهایی خویش ایمان بیاورید و آنگونه نسبت به آنها باندیشید که گویی بزودی رخ می دهند .

 

 

توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

تصمیم خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد .

 

 

با استادم در دشتی نزدیک به دماغه ی سرد قدم میزدیم .گفت:"ان گل برولمیا را در انجا ببین."و اندکی بعد گفت :"ان ارکیده را ببین."چشم های من به تماشای معجزه موجودات کوچک عادت نداشتند.تنها چیزی که پیش رویم بود , مجموعه ی اشفته ای از گیاهان سبز بود و نه بیشتر.کم کم, در کنار او توانستم چشم هایم را اموزش بدهم تا در ان مجموعه , گیاهانی را که میخواستم بیابند .

خود گذراندن به تماشای ایات الهی به شیوه ی او , ما را در ادامه ی زندگی کمک میکند .فقط یک چشم تعلیم دیده میتواند ان ها را ببیند .امروز-هر چند هنوز مرتکب اشتباه هایی میشوم-بیشتر عادت کرده ام که در سناریو پیش رویم, دست خط خداوند را تشخیص بدهم.همانطور برای کسی که می داند ارکیده وجود دارد , زیبایی ارکیده قابل تشخیص است , ایات الهی نیز برای کسی تجلی می یابند که شهامت تشخیص ان هارا داشته باشد.ویلیام بلیک میگوید :"احمق نمی تواند همان درختی را ببیند که خردمند می بیند ."

برای فهمیدن این موضوع بهاب گزافی پرداختم , اما سر انجام اموختم.

 

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد توانایی

 

 

 

آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است .

 

 

همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد .

 

 

در هنگام توانایی اگر بستانکاری دیگران را ندهی ، بویژه هنگامی که او درمانده باشد ، فر و جایگاه خویش را برای همیشه از دست می دهی .

 

 

سپاسگذاری و ارج نهادن به دیگران ، نشان بزرگی و توانایی ست .

 

 

اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد.

 

 

پیش از آنکه با کسی پیمانی ببندید ، دمی درباره توانایی خود در اجرای آن بیندیشید و سپس پاسخ گویید .

 

 

آنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟

 

 

آنکه نمی تواند از خواب خویش برای فراگیری دانش و آگاهی کم کند ارزش برتری و بزرگی ندارد .

 

 

رشد آدمیان تنها زمانی پایدار خواهد بود که بر اساس شایستگی ها و توانایی آنها باشد .

 

 

آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستند هیچ گاه نمی توانند ناتوانی را نجات بخشند ! با اشک ریختن ما ، آنها توانا نمی شوند باید توانا شد و آنگاه آستین همت بالا زد .

 

 

تواناترین آدمها ، بیشتر زمانها خود را ناتوان می یابند .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

تنها چیزی که انسان را از رسیدن به آرزوهایش دور می کند ترس از شکست است

 

 

دو استاد هندی عشق را چنین تعریف میکنند :

اوشو:عشق ورزیدن, به معنای واقعی کلمه , تجربه ای شاهانه است , چون همچون یک امپراتور رفتار میکنید .تمنا ی عش تجربه ای گدایانه است .هرگز همچون یک گدا نباشید همواره یک امپراتور باشید

نیاسارگاداتا مهاراجه :رنج از ارزو می اید . و احساس یگانگی هر گز نمی تواند سر کوب شود –انچه سرکوب میشود,ارزوی باز شناختن است .این ارزو همانند هر چیز کاملا ذهنی , یک نیرنگ است.

متن زیر بر دیواری در شهر بوئنس ایرس نوشته شده و توسط فابیانا ریبولدی تفسیر شده است :اگر کسی را دوست دارید , ازادش بگذارید .اگر به سوی شما باز گشت , به خاطر ان است که چنین بایسته بوده است و اگر بازنگشت, به خاطر ان است که چنین بایسته بوده است

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد صوفی گری

 

 

 

آدمیان ترسو و ناکارآمد خود را در دنیایی صوفیانه قهرمان می بینند .

 

 

سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

عشق نیرویی وحشی است. اگر بکوشیم مهارش کنیم ،نابودمان می کند. اگر بخواهیم اسیرش کنیم ، ما را به بردگی می کشاند . اگر سعی کنیم آن را بفهمیم ، در سرگشتگی و حیرانی بر جایمان می گذارد.

 

 

روبرت میگوید:ببین چه اثر تاریخی جالبی است!افتاب پایان پاییز اغاز به غروب میکند.در شهر سابسروخ المان هستیم.

روبرت اصرار میکند :اثر تاریخی زیر پاهایت است.

نگاهی به زمین انداختم: قطعات سنگ فرش همه به یک اندازه هستند .نمی خواهم دوستم را مایوس کنم, اما نمی توانم در ان میدان چیز دیگری ببینم .

روبرت توضیح میدهد:

-اینجا را اثر تاریخی نامرئی می خوانیم.در هر بخش از این سنگ فرش , در زیر هر یک از این سنگ ها , نام مکانی نوشته شده که تعدادی از یهودیان در انجا کشته شده اند . هنر مندان گم نام , این میدان را در طول جنگ جهانی دوم ساختند , و به ازای کشف شدن هر قتل گاه جدید , سنگی به سنگ فرشه این میدان افزوده می شده است.هر چند هیچکس نمی بیند ولی اینجا یک گواه خواهد ماند

 

 

 

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد دوستی

 

 

 

آنکه همراه است و یاور ، هر نفس اش بهایی بی انتها دارد

 

 

تنها راه ماندگاری هر مراوده دوستانه ایی ، رسیدن به ساختاری مشترک است .

 

 

دوستی تنها برآیند نیاز ما نیست ، از خودگذشتگی نخستین پایه دوستی ست .

 

 

دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است .

 

 

هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست .

 

 

برای آنکه دوستیمان پا برجا بماند بهتر است همواره میانمان فاصله ایی باشد  .

 

 

اگر می خواهی دوستیت پا برجا بماند هیچ گاه با دوستت شریک مشو .

 

 

به ارزش نگاه دوست زمانی پی می بری که در بند دشمنان و بدسگالان باشی .

 

 

دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو  و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد . ارد بزرگ

 

 

هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش است .

 

 

خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه ای دشمنی است .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

چهار نیرو

آلن جونز کشیش می گوید برای ساختن روح به چهار نیروی نامرئی نیاز داریم : عشق ، مرگ ،قدرت ، زمان .

عشق لازم است زیرا خدا ما را دوست دارد .

آگاهی از مرگ لازم است تا زندگی را بهتر بفهمیم .

مبارزه برای رشد لازم است ، اما نباید در دام قدرتی که در این مبارزه به دست می آید بیفتیم زیرا می دانیم که این قدرت هیچ ارزشی ندارد.

سرانجام باید بپذیریم که روح ما هر چند ابدی است اما در این لحظه گرفتار دام زمان است ، با فرصتها و محدودیتهایش .بدین ترتیب باید طوری عمل کنیم که در زمان بگنجد، کاری کنیم تا به هر لحظه ارزش بگذاریم .نباید این چهار نیرو را مشکلاتی بدانیم که باید حل کنیم ، زیرا خارج از اختیار ماست . باید آنها را بپذیریم و بگذاریم آن چه را که باید به ما بیاموزند .

 

 

نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده ی"زور بای یو نانی")تعریف می کند که در کودکی, پیله ی کرم ابریشمی را روی درختی میابد , درست زمانی که پروانه خود را اماده می کند تا از پیله خارج بشود.کمی منتظر می ماند, اما سرانجام –جون خروج پروانه طول میکشد-تصمیم می گیرد به این فرایند شتاب ببخشد.با حرارت دهانش پیله را گرم میکند , تا اینکه پروانه خروج خود را اغاز میکند .اما بالهایش هنوز بسته اند کمی بعد, می میرد .

کازانتزاکیس میگوید:بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود, اما من انتظار کشیدن نمیدانستم. ان جنازه ی کوچک,تا به امروز, یکی از سنگین ترین بارها بر روی وجدانم بوده.اما همان جنازه باعث شد بفهمم که یک گناه کبیره ی حقیقی وجود دارد:فشار اوردن بر قوانین بزرگ کیهان.بردباری لازم است, نیز انتظار زمان موعود را کشیدن, و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خداوند برای زندگی ما برگزیده است

 

------------------------------------------------------

« ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »  « ارد بـــــــــزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد اندرز

 

 

 

پر حرفی در هنگام اندرز ، از اثر آن می کاهد .

 

 

اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد .

 

 

فراموش نشدنی ترین اندرزها آنهایست که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم .

 

 

اندرز پیران ، بیشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است .

 

 

صدها راه برای پند و اندرز دادن وجود دارد اما بیشتر بدترین گونه آن ، که همان رو راست پند گفتن است را برمی گزینیم .

 

 

آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی است .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

« پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

مرغ توکا تصمیم می گیرد

 

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد ، آن را برداشت و به پرواز در آمد . پرندگان جوان این را که دیدند ، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند .

 

وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند ، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:

- ((وقتی کسی پیر می شود ، زندگی را طور دیگری می بیند : غذایم را از دست دادم ؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم . اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم ، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم ؛ پیروز این جنگ ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.

فرزانگی پیری همین است : آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد.))

 

 

وقتی کار بر روی چیزی را اغاز میکنید همواره جریان مخالفی در برابرشما وجود خواهد داشت.اگر بتوانید از دشواری های نخستین عبور کنید, ان جریان مخالف تقویت خواهد شد.

باید از این امر بهره بگیرید.میل به جلب رضایت تمام مردم دنیا باعث پیشرفت شما نمیشود.تنها میان حالان در این امر موفق میشوند,و حتا همین هم مشروط به قربانی های شخصی بسیار است.نیز نفرت یا بیزاری از کسی که شمارا دوست ندارد,شما را پیش نخواهد برد.مطمئن باشید که این بخشی از کار است.از انرژی جریان مخالف برای پرورش خود استفاده کنید,تا در انچه میکنید,عمیق تر و جدی تر باشید.ان را بپذیرید.

در همین حال,اگر این جریان شمارا از ره خود جدا کرد,به خاطر ان است که این راه مناسب شما نیست.در این صورت,تنها دست خود خداوند می توانسته این جریان مخالف را خلق کرده باشد

 

------------------------------------------------------

  « ارد بزرگ   Orod Bozorg »

 

 

فرگرد زندگی

 

آنچه رخ داده را باید پذیرفت اما آنچه را روی نداده ، می توان به میل خویش بنا نمود .

 

 

بزرگترین گمشده های ما در زندگی ، نزدیکترین ها به ما هستند ! .

 

 

آنکه مدام از کمبودها و ناراستی های زندگی خویش سخن می گوید دوست خوبی برای تو نخواهد بود .

 

 

می گویند رسیدن به آرامش هدف است باید گفت آرامش تختگاه نوک کوه است آیا کوهنورد همیشه بر آن خواهد ماند ؟ بیشتر زمان زندگی او در کوهپایه و دامنه می گذرد به امید رسیدن به آرامشی اندک و دوباره نهیب دل و دلدادگی به فرازی دیگر .

 

 

بزرگترین اشتباه و چاله زندگی یک زیاده خواه  ، در  آنست که پیش از کسب آمادگی لازم  پشت میز مدیریت بنشیند .

 

 

جریان های آلوده به مرداب خواهند رسید سخن گفتن از آنها، زندگیمان را تباه می سازد .

 

 

نگاه ما به سختی های زندگی باید همانند نگاه به انبار پر از مهمات باشد  . این انبار هر چه بزرگتر و افزونتر باشد پادشاهی باشکوه تری در راه است .

 

 

جز نامیدی و افسردگی هیچ بن بستی در زندگی آدمی نیست .

 

 

برای ربودن دل آدمیان باید بر هم پیشی گرفت و این  زیباترین آورد زندگی است .

 

 

شکست های زندگی ، درهای پیروزی را  می گشاید و خودپسندی درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد .

 

 

اگر هدف زندگی هویدا باشد ده ها راه بن بست نیز نمی تواند ما را از پیش رفتن به سوی آن باز  دارد .

 

 

آنکه فکر می کند با گذشتن از زندگی خویش می تواند همه را دلشاد دارد و مخالفی هم نداشته باشد ! سخت در اشتباه است .

 

 

آنانی که در کنار ما زندگی می کنند اما کنشی ندارند و وارستگی را در پشت کردن به جهان می دانند گوشه نشینی می کنند و همه چیز را گذرا می دانند تکه گوشتهای هستند که هنوز از جهان حیوانی خود به دنیای آدمیان پا نگذاشته اند . آنکه ما را به این جهان آورد فر و خرد را مایه رشد ما قرار داد ، باید به آنان گفت خرد و دانش را انکار کردن با خوابیدن و مردن تمیزی ندارد .

 

 

پیران فریبکار، آتش زندگی جوانانند .

 

 

بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است .

 

 

آنانیکه سامان و پویندگی در کیهان را دروغ می پندارند ، همواره در اندیشه کین خواهی و حمله به جهان پیرامون خویش هستند . زندگی خود و نزدیکانشان را تباه می سازند  و سرانجام در برآیندی بزرگتر از هستی ناپدید می شوند .

 

 

نتیجه گیری زود پس از رخدادهای مهم زندگی از بی خردی است .

 

 

ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .

 

 

اگر در بند زندگی روزمره تان شوید نمی توانید گامی بسوی بهروزی بردارد .

 

 

در دوی زندگی ، همیشه هماورد را شانه به شانه ات بپندار و همیشه با خود بگو تنها یک گام پیشترم ، تنها یک گام .

 

 

هیچ پیر جهان دیده ای منکر برآیند زهرآلود ، دارایی حرام در زندگی آدمی نیست .

 

 

آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفته است .

 

 

زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم  باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم ، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآیند آن ، از دست دادن همه عمر است .

 

 

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است.

 

 

اگر آغاز زندگی ات با سپیده دم و روز همزاد  گشت همواره در جست و جوی چراغ و پناهگاهی برای شبانگاهان باش ، و اگر درشب و سیاهی  آغاز شد از امید در خود چراغی بیافروز که پگاه خوشبختی نزدیک است.

 

 

صدا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره ای زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند و رخت چطور؟ !!!

اگر کسی در این پرسش ها خوب بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک آوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند ، رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا  به خشم در آورد و یا پدیده های  بی جانی همچون نامه و جامه و …  به صد زبان با شما گفتگو می کنند ، همه آنها در حال سرودن آواز خوش دمادم زندگی اند

 

 

در زندگی نادان سرانجام یک گره  ، صدها گره باز نشدنی است  .

 

 

تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی .

 

 

سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد .

 

 

آدمیانی مانند گل های لاله ، زندگی کوتاه در هستی  و نقشی ماندگار در اندیشه ما دارند .

 

 

آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند .

 

 

این سخن پذیرفته نیست که : "پیکر بزرگترین زندان روان آدمی است" باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است چرا که همیشه بدون کوچکترین بهانه ای بدنبال خواسته های او می دود . این که گفته شود روان در بند بدن است و باید زودتر آزاد شود تا به دیدار دلدار بشتابد ، اشتباه است چون هم او بدن را به روان هدیه نموده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد .

 

 

در پایان کوچه بن بست زندگی ، بارها و بارها ابله هان را دیدار خواهی کرد  .

 

 

اگر شور زندگی و امید را ، در پیکره خاکستری یاران خویش بارور کنیم تنهایی هیچ گاه به سراغ مان نخواهد آمد .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

انسان می تواند آینده خودش را بسازد مشروط بر انکه تصمیم به ادامه راهش بگیرد. برای این، نیازمند آن است که از گذشته رها شود و از میان راه هایی که به او ارائه میشود ، بهترین را برگزیند.

 

 

انا سینترا تعریف میکند پسر کوچکش با کنجکاوی کسی که واژه ی جدیدی میشنود,اما هنوز معنای ان را نمیفهمد-از او پرسید:

-مامان پیری یعنی چه؟

انا پیش از انکه پاسخ بدهد,در کمتر از یک ثانیه به گذشته سفر کرد و لحظات مبارزه,دشواری ها و نومیدی های خودش را به یاد اورد و تمام بار پیری و مسئولیت را بر شانه هایش احساس کرد.چشمانش را به سوی پسرش گرداند که خندان منتظر پاسخی بود.انا گفت:پسرم,به صورت من نگاه کن .این پیری است.وپسر چروک های ان صورت و اندوه ان چشم ها را تماشا کرد.چه باعث شد که پسر تعجب نکند و پس از چند لحظه پاسخ بدهد:مامان!پیری چقدر قشنگ است؟

 

 

 

 

------------------------------------------------------

  « ارد بزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد پرسش

 

 

 

پرسشگری حس کودکانه ایی است که تا پایان زندگی باید همراهش داشت .

 

 

پرسش روشن شاگرد از پاسخ استاد ارزشمندتر است .

 

 

آنکه پرسشهای پراکنده در وادی های گوناگون را همزمان می پرسد ، تنها می خواهد زمان و نیروی استاد را تباه کند .

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

خاطرات یک مغ:

 

انسان هرگز نمی تواند از رویاها دست بکشد. رویا خوراک روح است، همانطور که غذا خوراک تن است. در زندگی بارها رویاهامان را فرو ریخته و تمناهامان را ناکام می بینیم، اما باید به دیدن رویا ادامه بدهیم . اگر نه روح مان می میرد و آگاپه نمی تواند به آن دست یابد ....

 

نخستین نشانه کشتن رویاهامان کمبود وقت است. پرکارترین آدمهایی که در زندگی دیده ام همیشه وقت کافی برای انجام هر کاری داشته اند. کسانی که هیچ کاری نمی کنند، اغلب خسته اند و هیچ توجهی به اندک کاری که لازم است ندارند. مدام شکایت می کنند که روز بسیار کوتاه است . حقیقت این است که از جنگیدن می ترسند

.

دومین نشانه مرگ رویاهامان در قطعیت های ما نهفته است . از آنجا که نمی خواهیم زندگی را ماجرایی عظیم ببینیم ، کم کم خودمان را در کم خواستن از زندگی، خردمند و منصف و محق می بینیم. به آن سوی دیوارهای هستی روزانه مان می نگریم و صدای شکسته شدن نیزه ها را می شنویم و بوی غبار و عرق را استشمام می کنیم و آتش های عظیم و چشمهای تشنه پیروزی جنگ جویان را می بینیم اما هرگز لذت، آن لذت شگرف درون قلبهای رزم آوران را نمی بینیم. برای آنان نه پیروزی مهم است نه شکست . تنها جنگیدن مهم است

.

سومین نشانه مرگ رویاهامان آرامش است. زندگی به غروب یک شنبه تبدیل می شود؛ هیچ چیز بزرگی نمی خواهیم. بیشتر از آن چه خود مایلیم ببخشیم، نمی خواهیم . خود را بالغ می پنداریم رویاهای جوانی مان را کنار می گذاریم و موفقیت شخصی و حرفه ای خود را می جوییم . شگفت زده می شویم که افرادی به سن و سال ما هنوز از زندگی، فلان چیز یا بهمان چیز را می خواهند. اما در حقیقت در ژرفای قلبمان می دانیم آن چه رخ داده است این است که ما از نبرد برای رویاهامان از جنگیدن دست کشیده ایم

.

با انکار رویاهامان و رسیدن به آرامش، وارد دوره کوتاهی از آسودگی می شویم اما کم کم رویاهای مرده در درون ما می پوسند و سراسر زندگی مان را متعفن می کنند . با افراد پیرامون بی رحم می شویم و بعدها این بی رحمی را به خود معطوف می کنیم و این جاست که بیماری ها و روان پریشی ها سر بر می آورند. آن چه می کوشیدیم در نبرد از آن بگریزیم – نومیدی و شکست – در نتیجه جبن بر سر ما می آید. و دریک روز زیبا، رویاهای مرده و فاسد، تنفس را برای ما دشوار می کنند و آرزوی مرگ می کنیم، مرگی که ما را از قطعیت کارها و آن آرامش وحشتناک غروب یک شنبه آزاد می کند

....

تنها راه نجات رویاهامان مهربانی با خویش است . باید مقتدرانه با هر تلاشی برای خود تنبیهی -هر چه هم که نا آشکار باشد- برخورد کرد برای دانستن اینکه چه زمانی با خود بی رحمیم باید هر درد روحانی – گناه، پشیمانی، بی تصمیمی، و جبن – را به درد جسمانی تبدیل کنیم. با تبدیل درد روحانی به یک درد جسمانی، می فهمیم این درد چه آسیبی به ما می رساند

 

 

 

 

------------------------------------------------------

  « ارد بزرگ   Orod Bozorg »

 

 

 

فرگرد خردمند

 

 

 

اهل خرد ، پیشتاز روزگار خویش اند .

 

 

آدم خردمند ، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد .

 

 

شب زندگی برای خردمند ، همچون روز روشن است .

 

 

سخن های پست ، آدمهای حقیر را جذب و خردمندان را فراری می دهد .

 

 

بازده خرد برای اهل معنا ، کلام سکرآور است .

 

 

هر آنکه خردمندتر است  اهریمن بیشتر به او حمله می کند . در میدان جنگ و آورد او هزاران فتنه و افسون کشته شده را خواهی دید .

 

 

دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد .

 

 

گفتگو با خردمندان و دانشوران ، پاداشی کمیاب است .

 

 

رایزنی با خردمندان ، پیروزی در پی دارد .

 

 

دانش امروز  فر بسیاری در پی داشته ، اما  نیروی جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را  بزرگان خردمند به ما می بخشند

 

 

-------------------

--------------------------

-------------------

 

 

 

  « پائولو کوئلیو   Paulo Coelho »

 

 

 

در یکی از تلخ ترین لحظه های تصلیب دزدی می فهمد کسی که کنارش میمیرد پسر خداست.می گوید:مولا آنگاه که به ملکوت خود درآیی مرا به یاد آور.عیسی پاسخ میدهد:هرآنینه امروز با من در فردوس خواهی بود .و یک راهزن به نخستین قدیس کلیسای کاتولیک تبدیل شد.دیماس قدیس .هنوز نمیدانیم دیماس برای چه به مرگ محکوم شد.در کتاب مقدس چنان آمده که او به گناهانش اعتراف کرده و گفته به خاطر جنایاتی که انجام داده محکوم به مرگ شده است.فرض کنیم که چنین اعمال شریرانه ای انجام داده باشد که برای مصلوب کردنش کافی باشد؛با این وجود در واپسین دقائق زندگیش حرکتی حاصل از ایمان سعادتمندش می کند.هر گاه به هر دلیلی خود را از داشتن یک زندگی روحانی عاجز یابیم میتوانیم این مثال را به یاد آوریم.

 






ماخذ :به کوشش سیما زند

http://kandokave.persianblog.ir/









نظرات